قواعد درس اوّل
در دستور زبان عربي كلمه بر سه نوع است.
اسم فعل حرف
تعر يف ا سم : كلمه اي كه معني دار د ولي زما ن ند ارد .
☼مانند : ا لشمس ←
اسم به بخش هايي تقسيم مي شود كه عبارتند از:
مفرد ومثنّي و جمع - مذكّر يا مؤنّث - جامد يا مشتق- معرفه يا نكره - معرب يا مبني
بعضي از علامت هاي خاص اسم عبارتند از :
جرّ
تنوين
علامت هاي اسم اضافه
ال
نداء
فعل :فعل كلمه اي است كه بر انجام دادن كاري يا داشتن حالتي در زمان گذشته يا حال و آينده دلالت مي كند. مثال:كَتَبَ :نوشت
بعضي از علامت هاي خاص فعل عبارتند از:
تاي ضمير: ذَهَبْتَ، ذَهَبتُما
تاي ساكنة: ذَهَبَتْ
ياي ضمير: اِذْهَبـى، تَذهَبينَ
نون تأكيد: يَذهَبَنَّ، يَذهَبَنْ
دانشآموز: نون تأكيد چيست؟معلم: نوني است كه به آخر فعل مضارع و امر افزوده مي شود و آن را با تأكيد همراه مي سازد و دو نوع است نون تأكيد ثقيله و نون تأكيد خفيفه مثال:لا تنظُرُ + َنَّ = لا تنظُرَنَّ تَنصُرُ + َنْ = تنصُرَنْ
نون تأكيد ثقيله نون تأكيدخفيفه
حرف :حرف كلمه اي است كه معناي مستقلي ندارد و معناي آن هنگام به كار رفتن در جمله بهتر معلوم مي شود. مانند.
فـى: در فَـ : پس لِـ : براي مِن: از
تقسيم بندي اوّل اسم به (مفرد، مثنّي، جمع ) است .
اسم مفرد بر يكي دلالت مي كند و علامت خاصّي ندارد . مانند : رجلٌ (يك مرد ) –شجرهٌ ( يك درخت )
اسم مثنّي بر دو تا دلالت مي كند و علامت آن الف و نون مكسور ، در حالت رفع و ياء و نون مكسور ، در حالت نصب و جر است.
جمع، خود سه گونه است.
1- جمع مذكر سالم 2- جمع مؤنث سالم 3- جمع مكسّر
جمع مذكر سالم دو علامت دارد واو و نون مفتوح ، در حالت رفع و ياء و نون مفتوح ، در حالت نصب و جر.مانند : عابدونَ، عابدينَ
شرائط جمع مذكر سالم :
1- اسم خاص مذكر باشد .مانند : محمّد = محمّدون 2- صفت اسم خاص مذكر باشد .مانند :عالِم = عالِمون
علامت جمع مؤنث سا لم (ات ) است درحالت رفع (-ُ –ٌ )= اصلي ودر حالت جر (-ِ –ٍ ) =اصلي مي گيرد .
ولي نصب جمع مؤنّث سالم به كسره است = فرعي . مثال:رأيتُ التلميذاتِ.
مفعول و منصوب به كسره « اعراب فرعي»
شرائط جمع مؤنث سا لم :
1- عَلَم (اسم خاص) مؤنث باشد .مانند : مريم مريمات
2- الف و تاء مبسوطه يا كشيده داشته باشد مانند : تلميذة تلميذات
3- مصدرهاي بيش از سه حرف.مانند : إقدام إقدامات
4- اسم هاي غير عربي(تلفن ، تلفزيون ، ريال ). مانند تليفون تليفونات
جمعُ التكسير (جمع مكسّر):
جمع مكسّر علامت خاصّي ندارد و براي يادگيري جمع هاي مكسّر بايد آن ها را از قبل شنيده باشيم. يعني وزن هاي آن سماعي (شنيدني ) است .جمع مكسّر بر وزن هاي مختلفي مي آيد از جمله:
أفعال أشْخاص،أصْوات
فِعال جِبال، عِباد
أفْعِلـاء أصْدِقاء، أقْوياء
فُعَلـاء حُكَماء، بُخَلـاء
اسم، يا مذكّر است و يا مؤنّث.
مؤنّث سه علامت دارد: 1- تاءمربوطه (ة ) مانند : فاطمة 2-الف مقصوره(ي)مانند : كُبري 3- الف ممدوده (اء) مانند: زهراء
اقسام مؤنث :
مونّث حقيقي : اسم زن و يا حيوان ماده است مانند: طالبةٌ، بقرةٌ
مؤنّث مجازي: اسمي است كه داراي علامت مؤنّث است امّا انسان ماده و يا حيوان ماده نيست مانند: محفظةٌ، صحراءُ
مؤنّث لفظي: بر مذكّري دلالت مي كند كه داراي علامت مؤنّث است مانند: طلحة، حمزة، أسامة، حَنظَلة.
مؤنّث معنوي: بر مؤنّثي دلالت مي كند كه داراي علامت مؤنّث نيست مانند: زينب، عين
مؤنّث معنوي شامل اين موارد است.
1- عَلَم (اسم خاص )مؤنّث: مريم، مني، زينب، سارا
2- اسم مخصوص مؤنّث: اُمّ ، بِنْت، اُخْت
3- اسم شهر و كشور: إيران، إيلام
4- اسم اغلب اعضاي زوج بدن انسان: عَين، يَد، رِجْل، اُذُن
5- بعضي كلمات سماعي : أرض، شمس، دار، نار، نفس،حرب، ريح
تطابق فعل با فاعل از نظر جنس
واجب است فعل در اين موارد مؤنّث آورده شود:
الف: هرگاه فاعل مؤنّث حقيقي و در كنار فعل باشد.مانند:نَجَحَتْ فاطمةُ.
ب: هر گاه فاعل به صورت ضميري باشد كه به مؤنّث حقيقي برگردد. مانند:
الطالبةُ رَجَعَتْ.[ فاعل ضمير مستتر هى كه به الطالبة بر مي گردد]
ج: هرگاه ضميري در فعل باشد كه به مؤنّث مجازي برگردد. مانند:
الشمسُ طَلَعَتْ. [ فاعل مستتر هى كه به الشمس بر مي گردد]
قواعد درس دوّم : (( اسم جامد – اسم مشتق ))
اسم جامد : از كلمه ي ديگري گرفته نشده است.اين اسم ها جامد هستند: قلم، سحاب ( ابر )، جَبَل ( كوه )، بَحر (دريا )
اسم مشتق : از كلمه ي ديگري گرفته شده است. اين اسم ها مشتق هستند : ( عالِم، معلوم، عَليم، علّامه، أعلَم، معلِّم، متعلِّم.)
اين اسم ها از فعل «عَلِمَ» مشتق شده اند.
در اين درس با هشت اسم مشتق آشنا مي شويم:اسم فاعل و اسم مفعول و اسم مكان و اسم زمان، اسم مبالغه، صفت مشبّهه و اسم تفضيل
واسم آلت (اسم وسيله ) .
اسم فاعل
اسم فاعل در فعلهاي ثُلاثي مجرّد بر وزن فاعل مي آيد .
به نحوه ساخته شدنِ اسم فاعل از چند فعل ثلاثي مجرد دقّت كنيد:
كَتَبَ ك ت ب ك ا تِ ب كاتِب
اسم مفعول
اسم مفعول در فعل هاي ثلاثي مجرّد بر وزن مفعول مي آيد
به نحوه ساخته شدن اسم مفعول از چند فعل ثلاثي مجرد دقّت كنيد:
فَتَحَ ف ت ح مَ ف ت و ح مَفتوح
دانش آموز: آيا ساختن اسم فاعل و اسم مفعول در ثلاثي مزيد فرق مي كند؟
معلم: بله فرق مي كند.اسم فاعل در فعلهاي ثلاثي مزيد از فعل مضارع ساخته مي شود.حرفِ مضارعه (يـ ) را بر مي داريم و به جاي آن ( مُـ ) مي آوريم. سپس يك حرف مانده به آخر، كسره (-ِ ) مي گيرد.
مثال:يُعَلِّمُ مُعلِّم يُصلِحُ مُصلِح
اسم مفعول در فعلهاي ثلاثي مزيد به همان روشِ اسم فاعل ساخته مي شود ولي يك حرف مانده به آخر، فتحه (-َ )مي گيرد. مثال:
يَنتَظِرُ مُنتظَر يُقَلِّدُ مُقَلَّد
يُرْسِلُ مُرْسَل يَعتَمِدُ مُعتَمَد
اسم مكان و اسم زمان
اسم مكان و زمان بر دو وزنمَفْعَل يا مَفْعِل مي آيند و همان طور كه از نامشان پيداست بر زمان و مكان دلالت مي كنند.
به نحوه ساختن اسم مكان و زمان دقّت كنيد: كَتَبَ ك ت ب مَكْتَب
سَجَدَ س ج د مَسْجِد
نكته: در زبان فارسي غالباً اسم مكان و زمان فقط مفهوم مكاني دارند امّا در عربي، هم مفهوم مكاني و هم مفهوم زماني دارند.
صفت مشبّهه
مي توان گفت صفت مشبهه همان صفت ساده در فارسي است. مثال:
جَميل: زيبا قَبيح: زشت خَشِن: زبر عَطْشان: تشنه
صَعْب: سخت كَسِل: تنبل شريف: شريف عَذْب: گوارا
وزنهاي مشهور صفت مشبّهه عبارتند از:
1-فَعيل: شريف 2- فَعِل: خَشِن
3- فَعْل: سَهْل 4- فَعْلان: عَطْشان
اسم مبالغه :اسم مبالغه دو وزن مشهور دارد، كه عبارتند از: فَعّال فَعّالة
اسم مبالغه بر بسياريِ صفت دلالت دارد. مثلاً:صبّار: يعني كسي كه خيلي صبر مي كند. به نحوه ساختنِ اسم مبالغه توجّه كنيد:
صَبَرَ ص ب ر صبّار
عََلِمَ عـ لـ م عـَ لّـ ا مـ ة
اسم تفضيل
اسم تفضيل : معادلِ صفت برتر و برترين در فارسي است. به عبارت ديگر صفتهايي كه داراي «تر» و «ترين» هستند معادل اسم تفضيل هستند. اسم تفضيل بر وزن أفعل است و براي مؤنّث گاهي بر وزن فُعلَي مي آيد.
در مذكر بر وزن « أفعَل»
اسم تفضيل:
در مؤنّث بر وزن «فُعلَي»
به نحوه ساختن اسم تفضيل توجّه كنيد: أحْسَن (مذكر )
به ترجمه اسم تفضيل نيز دقّت كنيد:
كَبير: بزرگ أكبَر، كُبرَي: بزرگ تر، بزرگ ترين
صَغير:كوچك أصغَر، صُغرَي: كوچك تر،كوچك ترين
اسم آلت : اسم آلت بر ابزار و وسايلِ انجام كار دلالت دارد. در اين بيت وزن هاي اسم آلت يا ابزار آمده است.
اسم آلت كه به آ لت دال است
مِفْعَل و مِفْعَلَة و مِفْعال است.
وزن هاي اسم آلت :
1- وزن مِفْعَل: مثال: مِبْرَد: سوهان مِقْبَض: دستگيره مِخْلَب: چنگال، داس
2- وزن مِفْعَلَة: مثال : مِكْنَسَة: جارو مِطْرَقَة: چكش مِسْطَرَة: خط كش
3- وزن مِفْعال: مثال : مِفْتاح:كليد مِقْراض:قيچي مِنْشار: ارّه
[ خوب است بدانيم كه :امروزه وزن<فعّالة> نيز براي اسم آلت به كار مي رود. مانند: ثلّاجة: يخچال ، قطّارة: قطره چكان ، دَوّارة: پرگار ]
فوائد :
1- اگر صفت مشبّهه بر رنگ يا عيب دلالت كند بر وزن أفعَل ساخته مي شود و مؤنّث آن بر وزن فَعْلاء مي آيد.
مانند: أحمَر ، حَمْراء، أخضَر،خَضْراء، أسوَد، سَوْداء، أعرَج، عَرْجاء، أعوج، عَوجاء، احمق، حمقاء
رنگ
|
عيب
|
مذكّر
|
مؤنّث
|
ترجمه
|
مذكّر
|
مؤنّث
|
ترجمه
|
أحمَر
|
حَمْراء
|
سرخ
|
أعرَج
|
عَرْجاء
|
شَل
|
أخضَر
|
خَضْراء
|
سبز
|
أعوَج
|
عَوْجاء
|
كج
|
أسوَد
|
سَوْداء
|
سياه
|
أحمق
|
حمقاء
|
كم خِرد
|
2- اسم تفضيل: بايد از فعل ثلاثي مجرّد معلوم كه بر رنگ و عيب نيز دلالت نكند ساخته شود.
وقتي يكي از اين شرط ها فاقد شود مصدر آن منصوب شده و به عنوان تمييز و بعد از كلماتي مانند أشَدّ يا أكثَريا أقَلُّ مي آيد.
مثال:
هو أشَدُّ اجتهاداً. او پرتلاش تر است.
هذا أكثَرُ سَواداً. اين سياه تر است.
هذا أقَلُّ اعوِجاجاً. كجي اين كمتر است.
قواعد درس سوّم : اسم معرفه – اسم نكره
اسم را از نظر شناختن به دو نوع تقسيم مي كنند: اسم معرفه و اسم نكره
اسم معرفه: اسمي شناخته شده است كه بر فرد يا چيز مشخّصي دلالت مي كند .
اما اسم نكِره: اسمي ناشناس است كه بر فرد يا چيز نامعلومي دلالت مي كند.
مثال : رأيتُ ولداً فـﻰ السّوقِ أمسِ.
نكره معرفه
يعني : ديروز پسري را در بازار ديدم.
نكره معرفه
معلّم: چه كسي نشانه معرفه و نكره را در فارسي مي داند؟
دانش آموز: در فارسي معمولاً معرفه نشانه ندارد ولي نشانه نكره سه چيز است: ياء نكره- يك- يك + ي
الرجل : معرفه= مرد رَجُلٌ = نكره : 1 - مردي 2- يك مرد 3- يك مردي
معمولاً نشانه نكره در عربي تنوين است. –ً –ٍ -ٌ
دانش آموز: آيااگر اسم خاص مذكر تنوين داشته باشد ، نكره است؟
معلّم: خير اسم خاص مذكر حتي اگر تنوين داشته باشد؛ نكره نيست بلكه معرفه به عَلَم (اسم خاص ) است.
مثال: أشهَدُ أنَّ محمّداً رسولُ اللهِ. در اين مثال (محمّداً ) با اين كه تنوين دارد ، معرفه به اسم خاص است .
انواع اسم معرفه:
در زبان عربي اسم معرفه شش نوع است: معارف شش بود مضمر اضافه علم ذوالّلام موصول واشاره
1- اسم معرفه به «ال» الذِّئب: گرگ
2- ضمير هو، أنتِ
3- عَلَم ناصرٌ، سوسنُ، بغدادُ.
[اسم عَلَم يعني اسم خاص. نامي كه مخصوص يك فرد، يك مكان و يا يك چيز است]
4- موصول: موصول خاص :الّذى،اللذان ِ(الذينِ ) ، ألّذينَ - الّتـى، الّلتانِ( اللتينِ ) ، اللّاتي،
موصول عام : مَنْ :(وسط جمله )، ما ( وسط جمله )
5- اشاره: اشاره به نزديك : هذا، هذه، هذانِ (هذينِ ) ، هاتانِ(هاتينِ ) ، هؤلاءِ،
اشاره به دور : ذلك، تلك، أولئك
6- اسم معرفه به اضافه بابُ الغُرفَةِ، محفظةُ جوادٍ.
(هر گاه اسمي به اسم معرفه اي ديگر اضافه شود؛ اسم اوّل از نكره بودن خارج شده معرفه مي گردد.)
معلّم: آيا به نظر شما «ال» و «تنوين» با هم در يك اسم مي آيند؟
دانش آموز: خير، زيرا ال نشانه معرفه و تنوين، نشانه نكِره است و نمي شود با هم بيايند.
فوائد :
1- اسم علم به كنيه ولقب نيز تقسيم مي شود
تعريف كنيه :كنيه آن است كه همراه « أب » يا « اُمّ » مي آيد؛ مانند: ابوالحسن و اُمُّ البَنين
تعريف لقب : لقب نيز آن است كه مدح يا ذم يعني ستايش يا نكوهش را برساند. مانند:
زينُ العابدين (زينت عبادت كنند گان ) و حمّالةُ الحطب، لقب همسر ابولهب كه منظور هيزم شكن جهنم است.
2- اسم علم به مفرد ومركب نيز تقسيم مي گردد .
تعريف علم مفرد : اسم خاصّي كه يك جزء دارد .مانند : عليٌّ
تعريف علم مركب : اسم خاصّي كه از دو يا سه جزء تشكيل شده .
نكته : در عربي مركب اضافي زياد شيوع دارد . مانند : عبدُ الله
3- براي اشاره به جمع غيرعاقل از هذه يا تلك استفاده مي كنيم. مانند: هذه أشجارٌ و تلكَ بُيوتٌ.
4- : موصول به جمله يا شبه جمله (جارو مجرو ر يا ظرف ) نياز دارد تا معنايش با آن كامل شود اين جمله، صله ناميده مي شود. مانند:
كَتَبتُ وظائفى الّتـى أمَرْتَنـى.
موصول صله موصول
أخذنا النُّقودَ الّتـى علي المِنضَدَةِ.
موصول صله موصول
نكته : ضمناً جمله صله بايد خبري باشد .
تعريف جمله خبري : خبري يعني جمله اي كه انشايي نيست و جمله هاي انشايي عبارتند از : امر،نهي، استفهام، دعا، تعجب و قسم. جمله خبري همان طور كه از نامش پيداست خبر مي دهد.
5- در جمله صله بايد ضميري به نام عائد باشد كه با موصول از نظر جنس و عدد مطابقت داشته باشد و به موصول برگردد.
اين ضمير يا مذكور است .مانند : هو الّذي أرْسلَ رسوله بالهُدي
نكته : در اين مثال (هُ ) در (رسوله ) عائد است وبه موصول (ألّذي ) بر مي گردد .
ويا اين ضمير محذوف است
كه كتاب پيش دانشگاهي دو مورد را محذوف گرفته است :
مورد اوّل : جمله صله يك فعل متعدّي باشد كه مفعولٌ به آن همان ضمير عائد حذف شود .
مانند : اللهمّ وفقنا لما تحبّ وترضي
موصول جمله صله
نكته : در اين مثال ضمير (هُ ) بعد از (تحبّ ) حذف شده كه نقش مفعولٌ به داشته است .
مورد دوّم : هرگاه صله موصول ، شبه جمله (جارومجرور يا ظرف ) نيز باشد.مانند : أخذنا النُّقودَ الّتـى علي المِنضَدَةِ.
صله موصول
كه در اصل چنين است .أخذنا النُّقودَ الّتـى ( هي مستتر ) علي المِنضَدَةِ.
موصول عائد صله موصول
قواعد درس چهارم : معرب – مبني
در دستور زبان عربي، كلمه ها را از نظر تغيير حركتِ حرفِ آخر به دو نوع تقسيم مي كنند: مُعرَب و مَبني
مُعرَب: كلمه اي است كه حركتِ آخرين حرفِ آن با تغييرِ نقش و جاي آن تغيير مي كند.
مانند : سعيد در اين سه مثال : جاء سعيدٌ - رأيتُ سعيداٌ – سلّمتُ علي سعيدٍ .
امّا مبني كلمه اي است كه حركتِ آخرين حرفِ آن با تغيير نقش و جاي آن تغيير نمي كند.
انواع مبني : بِناء ( مبني بودن) چهار نوع است:
مبني بر كسر أنتِ، هذِهِ، لِـ ، بِـ
مبني بر فتح ذَهَبَ، إنَّ، أينَ ، فَـ
مبني بر ضم نَحنُ ، مُنذُ ، ـهُ
مبني بر سكون مَنْ، عَلَي ، الّذﻯ ، يا
انواع اعراب (حركت يا تنوين آخر كلمه ) داراي چهار حالت است.
رفع : علامت آن _ُ
_ٌ است. العِلمُ، عِلمٌ
نصب: علامت آن ﹷﹱ است. العِلمَ، عِلماً
جرّ: علامت آن ِ _ٍ است. الْعِلْمِِِِِِ، عِلْمٍ
جزم: علامت آن ﹿ است . لا تذهبْ : نرو
كلمات داراي اعراب رفع، نصب، جر و جزم را به ترتيب چنين مي نامند: مرفوع، منصوب، مجرور، مجزوم
كلمات مبني عبارتند از :
الف : در اسم ها:ضميرها ، اسم هاي اشاره ، اسم هاي موصول، اسم هاي استفهام ،اسماء شرط و عدد مركب از 11 تا 19
نكته : اشاره و موصول مثنّي معرب هستند و اسم استفهام أىّ نيز معرب است.
ب :در فعل ها : ماضي (14 صيغه )و امر (6 صيغه مخاطب ) و( همچنين دو صيغه جمع مؤنّث(12و6 در فعل مضارع)
نكته : در صورتي كه فعل مضارع داري نون تأكيد (ثقيله يا خفيفه ) باشد نيز مبني مي شود. مانند: يَكْتُبَنَّ – يكتبَنْ
ب : در حرف : همه حروف مبني هستند.
كلمات مُعرَب عبارتند از: در اسم ها : بيشتر اسم ها معربند.
در فعلها فعل مضارع (جز دو صيغه 6 و 12 يعني جمع مؤنّث ) معربند.
اسم را از نظر حرف آخر به چهار نوع تقسيم مي كنند.
1- اسم مقصور : اسمي كه حرف آخرش الف مقصوره (ي – ا ) باشد مانند هُدَي، عَصا، ليلي، عيسي
اسم مقصور هيچ يك از حركت هاي اعرابي را نمي گيرد. مثال:
جاءَ الفَتَي. رأيتُ الفَتَي. سَلَّمتُ علي الفَتَي.
فاعل مرفوع تقديراً مفعول به منصوب تقديراً مجرور تقديراً
2- اسم منقوص،اسمي است كه به ياء ماقبل مكسور يعني ﹻ ى ختم شود. مانند: قاضي، راضى، ساعى و حركت ضمه و كسره بر آخِرِ آن ظاهر نمي شود. امّا فتحه ظاهر مي شود. مثال:
جاء القاضى. رأيتُ القاضىَ. سَلَّمتُ علي القاضى.
فاعل مرفوع تقديراً مفعولٌ به ظاهراً منصوب مجرور تقديراً
3- ممدود، اسمي است كه به الف و همزه ختم مي شود. مانند: صحراء، زهراء، حمراء، هواء و همه حركت ها در آخر آن ظاهر مي شود.
هذه صحراءُ. رأيتُ صحراءَ. ذهبتُ إلي صحراءَ.
خبر مرفوع مفعول به منصوب مجرور به فتحه
4- صحيحُ الآخر :وقتي كه اسمي ، مقصور، ممدود و يا منقوص نباشد؛ صحيح الآخر ناميده مي شود و همه حركت ها را مي پذيرد. مانند: الكتاب،الطالب جاءُ طالبٌ. رأيتُ طالباً. سَلَّمتُ علي طالبٍ.
فاعل مرفوع مفعول به منصوب مجرور به حرف جر
انواع اعراب : 1- ظاهري 2- محلّي 3- تقديري
تعريف اعراب ظاهري :
هرگاه اعراب كلمه اي ظاهر شد؛ مي گوييم اعراب آن كلمه ظا هري است. مثلاً در كلمه(سعيد ) مي بينيم كه اعراب كلمات، ظاهر شده پس اعراب آنها ظاهري است. جاءَ سعيدٌ – رأيتُ سعيداً – سلّمتُ علي سعيدٍ
اعراب ظاهري نيز دو نوع است: « اصلي » و « فرعي»
اعراب اصلي همان علامت هاي معروفِ اعراب است كه عبارت است از: نصب ﹷﹱ / رفعﹹ _ٌ/ جرّ –ِ -ٍ / جزمﹿ
امّا اعرابِ فرعي : گاهي علامت اعراب _َ_ً_ِ_ٍ_ُ_ٌ_ْ نيست.
اعراب فرعي در شش مورد است: 1- اسم مثنّي 2- اسم جمع مذكّر سالم 3- اسماء خمسه
4- اسم جمع مؤنّث سالم 5- اسم غير منصرف6- فعل مضارع
1- اسم مثنّي
|
مرفوع
|
منصوب
|
مجرور
|
مفرد مذكّر
|
تلميذٌ
|
تلميذاً
|
تلميذٍ
|
مفرد مؤنّث
|
تلميذةٌ
|
تلميذةً
|
تلميذةٍ
|
مثنّي مذكّر
|
تلميذانِ
|
تلميذَينِ
|
تلميذَينِ
|
مثنّي مؤنّث
|
تلميذتانِ
|
تلميذَتَينِ
|
تلميذَتَينِ
|
علامت رفعِ مثنّي ، حرف «الف» در « انِ» است.علامت نصب و علامت جر، حرف «ى» در « ـَيْنِ » است.
2- جمع مذكّر سالم
|
مرفوع
|
منصوب
|
مجرور
|
مفرد مذكّر
|
معلّمٌ
|
معلّماً
|
معلّمٍ
|
جمع مذكّر سالم
|
معلّمونَ
|
معلّمينَ
|
معلّمينَ
|
علامت رفعِ جمع مذكّر سالم، حرف «و» در «ونَ» است .
علامت نصب و جرّ جمع مذكّرسالم ، حرف «ى» در «ـِينَ» است.
3- اسماء خَمسَة
«اسماء خَمسَة» يعني اسم هاي پنجگانه و عبارتند: أب: پدر/ أخ: برادر/ ذو: داراي/ حَم: پدر شوهروخويشاوندان شوهر/ فَم: دهان
نكته :از حَم و فَم چون پُر كاربرد نيستند؛ صرف نظر مي كنيم.
مرفوع
|
منصوب
|
مجرور
|
أبو
|
أبا
|
أبـى
|
أخو
|
أخا
|
أخى
|
ذو
|
ذا
|
ذى
|
4- اسم جمع مؤنّث سالم:
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در 4 / 11 / 1390برچسب:
,
ساعت
15:22 توسط عباس حیدری رباطی
| |